سلام دوستان
میخواستم امروز یه جای دیگه از استانمون روبه شمامعرفی کنم امایه مقاله در سایت مازندنومه توجهم روجلب کرد وواقعا به حال این مملکت وجوانان اون وبه خصوص مسولین تاسف خوردم . میدونم این مطلب رو که درادامه می خوانید ممکن است به جایی نرسد ولی از ته دل دلم سوخت وحسرت خوردم که اگه این نخبه ماتوی یه کشور درجه دویادرجه یک جهان بود چه جوری با اوبرخورد می کردند .خودتون بخونید وقضاوت کنید:
مازندنومه:صبح روز شنبه سیزدهم شهریورماه،به طور اتفاقی با علیرضا رضایی،جوان نخبه و دانشجوی نمونه کشوری مقطع دکترای برق که اهل شهرستان نور است،آشنا شدیم.
می دانستیم که هنر و دانش و تولید علم در این استان و کشور هیچ گاه اولویت مسئولان نبوده و اگر هم زمانی دانش ارج داشته و دانشمند بر صدر نشسته ، ابتکار و اهتمام فردی تعدادی انگشت شمار از مدیران بوده است ودیگر هیچ!
علیرضا رضایی شاهدی نیست که از غیب رسیده باشد،دور وبر ما پر است از نخبگانی که به دیده نمی آیند و کسی به فکر تجلیل ماندگار از آنان و رفع مشکلات شان نیست.
"من از دوران ابتدایی دانش آموز نمونه و نفر اول شهرستان نور بودم."
این جمله آغازین دردل های جوان نخبه مازندرانی ست.او سپس ادامه می دهد:"در دوران ابتدایی،در حالی که تابستان ها کار می کردم،توانستم از اول تا پنجم ابتدایی دانش آموز نمونه شهرستان بشوم."
این دانشجوی نمونه کشوری یک برادر نخبه بزرگ تر از خود هم دارد که از قضا او در سال 69 مدال طلای المپیاد فیزیک را به دست آورد.آن روز مراسم باشکوهی در شهر نور گرفتند و عکس های یدالله رضایی را به در و دیوار چسباندند.برخی بستگان این خانواده که آن عکس ها را دیده بودند به تصور درگذشت این جوان به خانه آن ها آمده بودند و...
5 سال گذشت.موفقیت برادر انگیزه تلاش بیشتر علیرضا شد.تا این که: " توانستم به عنوان دومین نوری مدال المپیاد ریاضی را بگیرم.در شهر ما تنها دو نفر تا کنون توانسته اند مدال المپیاد بگیرند؛من وبرادرم."
علیرضا بعد از موفقیت در المپیاد،منتظر مراسم استقبال و حضور مردم ومسئولان شهر واستانش بود، اما دریغ از ذره ای احترام و تجلیل!
"فقط در مدرسه مان مراسم کوچکی ترتیب دادند و پارچه ای را نصب کردند و مدیرمان از من تشکر کرد!"-این را دانشجوی نمونه کشوری می گوید.
"در سال تحصیلی 73-72 که نفر اول استان شدم یک تقدیرنامه برایم ارسال شد به همراه یک عدد ساعت زنگی هزار تومانی که البته تقدیرنامه کپی بود و اصل هم نبود!"
جوان نخبه نوری که سال تحصیلی بعد هم نفر اول استان وچهارم کشور شد فقط یک لوح تقدیر از یکی از مسئولان آموزش و پرورش استان گرفت که امضا هم نداشت!
رضایی وارد سال سوم دبیرستان شد.قرار شد برای شرکت در امتحان المپیاد به یزد بروند.آموزش وپرورش مینی بوس فرسوده ای را در اختیار نمایندگان جوان وفرهیخته استان قرار می دهد که بخاری نداشت و در سرمای جانسوز جاده هراز دانش آموزان بیچاره از سرما به خود لرزیدند ودم نزدند! پرواز های یزد هم آن شب به خاطر برودت هوا وشرایط نامساعد جوی کنسل شد.
"خسته و مانده ما را شب هنگام با اتوبوس به یزد بردند تا فردا در آزمون شرکت کنیم.المپیاد با اعمال شاقه!"
آن سال هم فقط یک لوح تقدیر خشک و خالی و یک جلد کتاب جایزه نفرات برتر استان ما بود:"باور کنید آن کتابی هم که به ما دادند به درد نمی خورد و من هنوز آن را نخوانده ام!"
علیرضا رضایی انگیزه اش را از دست نداد و ادامه داد.در دوره پیش دانشگاهی نفر دوم استان وهفتم کشوری شد.آن سال هم نه از پارچه ی تبریک خبری بود و نه از هدیه و تشکری:"شاید اگر ورزشکار بودم وضعم خیلی بهتر از حالا بود!"
سال 76 علیرضا با رتبه هشتم در کنکور سراسری پذیرفته می شود؛برق دانشگاه شریف.
او آن جا دوره کامل موسیقی وسولفژ و آواز را هم طی کرد و به علمش،هنر را نیز آمیخته کرد.
"می خواستم در کلاس زبان اسم بنویسم ،اما پول نداشتم.مجبور شدم جای بعضی از بچه های دانشگاه آزاد سرجلسه آزمون آن ها بروم و امتحان بدهم تا پولی پس انداز کنم!"
پروژه لیسانس رضایی طرح بیو راکتور بود که در دوره تحریم صددرصد به درد کشور می خورد.این طرح و اختراعش به ثبت هم رسید.
"طرح من هم جنبه های نرم افزاری داشت،هم سخت افزاری؛در دانشگاه هم به عنوان طرح برتر شناخته شد و کلی به به وچه چه شنیدم،اما جایزه را به کسی دیگر دادند!"
علیرضا که لیسانسش را با معدل عالی دریافت کرد،به سربازی رفت.تصور می کنید دانشجوی نخبه ومخترع دانشگاه شریف را به کجا اعزام کردند؟!یکی از مراکز تحقیقاتی و علمی پایتخت یا...
"ما چهار دانشجوی نمونه دانشگاه شریف بودیم؛برای خدمت سربازی یکی از ما را فرستادند خاش،دومی را به بوشهر و سومین نفر را به بندرعباس!سهم من هم جزیره خارک شد!"
متاسفانه به جای بهره گیری از استعداد و توانایی های این جوان نخبه،او را برای خدمت زیر پرچم "تبعید"می کنند به خارک!
"من 6 ماه خارک بودم تا این که کارشناسی ارشد قبول شدم.در این مدت یک دستگاه تایپ قدیمی به من داده بودند تا نامه تایپ کنم!"
تا یادمان نرفته بگوییم که برادر نخبه علیرضا هم که اولین المپیادی شهر نور است،در نهایت پزشکی خواند.او هم برای سربازی به جزیره ابوموسی اعزام شد.جایی که با کشتی باید 9 ساعت بروی تا برسی به بندرعباس!
بگذریم...علیرضا رضایی،مقطع فوق لیسانس در دانشگاه امیرکبیر پذیرفته می شود.آن جا او ربات خانگی می سازد و طبق معمول با بی اعتنایی روبه رو می شود.
او دکترا هم در دانشگاه امیرکبیر پذیرفته می شود و شروع به تدریس در دانشگاه های مختلف می کند،از پیام نور گرفته تا آزاد و علمی-کاربردی و غیرانتفاعی و...
"در مقطع دکترا پژوهش را جدی تر دنبال کردم.تا کنون 15 مقاله علمی ارایه داده ام و16 مقاله ام در ژورنال های مختلف به چاپ رسیده است.6 مقاله هم در آی.اس. آ انتشار داده ام."
علیرضا در همه جنبه ها توانا و نخبه است.از برتری های پژوهشی او که بگذریم در اختراع هم نمونه است."من برای کامل شدن رزومه کاری و کسب امتیازات دانشگاه باید اختراع هم انجام می دادم.فوری اقدام کردم و در عرض یک روز چهار اختراع به ثبت رساندم!"
منتخب المپیاد ریاضی ایران در سال 74،منتخب المپیاد فیزیک ایران در سال 75،نفر هشتم کنکور سراسری در سال 76 و منتخب جایزه بزرگ اشلوم برگر در سال80 به این جای حرف هایش که رسید کیفش را باز کرد وتاریخ ثبت اختراعاتش را به ما نشان داد. باور کردنی نبود!او در یک روز چهار اختراع را به نامش ثبت کرده بود:سیستم دزدگیر اتومبیل بر پایه جی.اس.ام،بیو راکتور فرمانتور برای سلاح های میکربی،کنترل هوشمند ساختمان و دستگاه سنجش تمرکز دست دستگاه تایپ.
"من بیشترین امتیاز را در بین دانشجویان کسب کردم وشدم دانشجوی نمونه کشوری مقطع دکترای برق-الکترونیک،بعد قرار شد از ما تجلیل کنند.هدیه هم سفر زیارتی خانه خدا بود."
علیرضا رضایی دوباره به کیفش مراجعه کرد و تقدیرنامه ای که از رییس جمهوری گرفته را به ما نشان داد.امضای محمود احمدی نژاد پای ورقه بود.
"وزارت علوم به ما گفت:اعتبار برای فرستادن شما به حج نداریم.ما به دکتر احمدی نژاد نامه نوشتیم.ایشان هم دستور دادند تا وزارت علوم ما را هر چه سریع تر به سفر خانه خدا بفرستد."
اما این جا هم حق به حق دار نرسید.در حالی که از برخی فوتبالیست ها و ورزشکاران بعد از هر مقامی تجلیل های آن چنانی می شود،وزارت علوم حتی جایزه اعلام شده ی خودش را نیز به نفر اول علمی کشور ونخبه کشوری اهدا نکرد و به دستورهای بعدی رییس جمهوری هم وقعی ننهاد!
"از فروردین امسال که من دانشجوی نمونه کشور شده ام تا کنون حتی یک مسئول کشوری واستانی به سراغ من نیامده است.فقط مجریان چند برنامه رادیویی وتلویزیونی با من گفت وگو کرده اند!"
دانشجوی ممتاز دکترای برق ( با معدل بالای 19) ودانشجوی نمونه کشور در دوره هجدهم و عضو انجمن مخترعان کشور و مولف 13 جلد کتاب علمی ودانشگاهی و...آه سردی می کشد ومی گوید:"به امام جمعه شهرم مراجعه کردم و از بی احترامی ها وندیده شدن های چندساله گفتم.وی فقط اظهار تاسف کرد! فرماندار نور به من گفت مشکل تو به بنده ارتباطی ندارد و شهردار را نیز نتوانستم ملاقات کنم!"
رضایی سپس از ملاقات خود با احمدناطق نوری-دبیرمجمع نمایندگان استان می گوید:"در شب 21 رمضان امسال در آرامگاه با آقای ناطق نوری مواجه شدم.به من گفت:به به!بچه تو چقدر بزرگ شدی!تعجب کردم!ناطق که تا حالا مرا ندیده ونمی شناسد! با او که همکلام شدم متوجه شدم مرا با کسی دیگر اشتباه گرفته!"
دردل های این نخبه کشور واستان تمامی ندارد:"تا کنون به هیچ مراسم تجلیل استانی دعوت نشده ام ونمی دانم اگر من نخبه نیستم پس چه کسی نخبه است؟! من نه نخبه درجه یک کشوری محسوب می شوم(چون دانشجوی نمونه کشوری شده ام)،نه نخبه درجه دو شده ام(چون مدال المپیاد دارم)و نه نخبه درجه سه به حساب آمده ام(چون اختراع ثبت شده دارم)،ما اصلا" در شمار و عدد وحساب نیستیم."
دوساعت با علیرضا رضایی هم صحبت بودم.به خودم گفتم اگر او ایرانی نبود و در یکی از کشورهای توسعه یافته زندگی می کرد،اوضاعش این گونه بود؟راستی علیرضا دعوت نامه هم دارد.اگر این مغز ایرانی روزی تصمیم به خروج از کشور بگیرد،مقصر چه کسی است؟!